ایلحانایلحان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

نازبالام ایلحان قندعسل مامانی و بابایی

شیک پوش ترین پسر 15 ماهه دنیا

 سلامممم ایلحان من که فکر به تو ، وجود تو ، بودن تو به قلبم آرامش میده. آقا پسر مامان دیگه بلا شده طوری که از دیوار راستم بالا میره.خوشگل مامان هر روز چیزای تازه یاد میگیره و تکرارش میکنه که تو پست بعدی همشو برات مینویسم. الان وقت ندارم اصلا به من فرصت سر خاروندن نمیدی برا همین دیر دیر میامو برات آپ میکنم. حالا بریم چند تا عکس ..... عکسای جون دلم وقتی تبریز بودیم توی پارک نزدیک خونه باباخانینا،خوش تیپ مامانو نگا عاشقتم نبض قلب منننن  شال و کلاه و دمپایی های زنبوری که مامان طلا برا ایلحانش خریده و خیلی هم بهش میاد جونکم ایلحان در هواپیما موقع برگشت از تبریز که اصلا اذیت نکرد مامانو ...
25 آذر 1392

سفر به تبریز و پانزده ماهگیت مبارکککککککک عزیزکمممممم

    سلامممممممممممممم ایلحانم ما الان تبریزیم و اومده بودیم که هم تاسوعا و عاشورا رو اینجا باشیم هم برنامه چکاب تو و خیلی کارای دیگه.....   روز تاسوعا پرواز داشتیم و شما پسر گل تو فرودگاه اونقدر رفتی این ور اون ور این ور و هر کی هم میدیدت قربون صدقه ات میرفت و بغلت میکرد و تو هم اجتماعی انگار نه انگار که غریبه ان کشته منو این اجتماعی بودنت همیشه وقتی پارکم میریم این جوری هستی خلاصه کلی خودتو خسته کردی و تا سوار هواپیما شدیم رفتی تو خواب و دوساعت پرواز تموم شد، یعنی اصلا اذیت نکردی و شاه پسر بودی. عزیز دلم شانزده ماهگیت مبارک، خوشگل مامان،شیرین مامان همه چی عالیه وقتی با بابایی بردیمت چکاب قد و وزنت عالی بود و...
18 آذر 1392

احوالات ما بعد از گذشت 50 روز

سسســــــــــــــلام به پسرم به بی همتایم به نفسم به ایلحانم که تاج سر من و باباشه آآآآآآآآآآآآه آخرش ما اومدیم بعد از 50 روز آخرش این net درست شد به خدا تا اینجام رسیده بود هر کاری میکردیم به بن بست میرسیدیم آخرش با تلاشهای امیرم نتیجه داد و روبه راه شد واقعا از لحاظ امکانات اینجا کجا و تبریز کجا نمیگم جای بدی هستش ولی نبود امکانات بیداد میکنه پول هم چاره ساز این محرومیت بعضی مکان ها نیست ریشه بنیادی فرهنگ و آدم های اینجاست که با فرهنگ ما خیلی فرق میکنه زمین تا آسمون. عزیزکم جونم بگه برات الان ما ساکن پارسیانیم و اوضاع خیلی خوب شده روزای اول خیلی سخت بود قبول اینجا جایی جز شهر خودم دوری و دوری عجب بد کلمه ای که عجین شده با زندگی م...
20 آبان 1392

13 ماهگیت مبآآآآآآآآآآآآرککککککک

سلام به غنچه وجودم ایلحان عزیزم، بزرگ مرد کوچکم خیلـــــــــــــی خیـــــــــلی دوستت دارم. ایلحانم 13 ماهگیت مبارک جون دلم خوشحالم از این که این روز خوشگل زندگیت مصادف با میلاد پر برکت امام رضاست یا ضامن آهو یا امام هشتم که معنویات بچهگی من بهت گره خورده خیلی دلم هوای اون گنبد طلایی تو کرده مارو بخواه تا راهی شیم دلم بد جوری گرفته.........اومدم برات بنویسم تا یه کم آروم بشم بیدانام. جونم برات بگه عزیزک مامان مبارکه مبارکه دندون تازه مبارکه دو تا دندون تازه (دندون هفتم و هشتم) در اوردی که سرشون مشخصه و لثه هات خیلی باد کرده فکر کنم مثل دندونای قبلی که چهار تا رو با هم در آوردی حالام میخوای انقلابی به پا ک...
27 شهريور 1392

تــــصمیم بـــــــــزرگ

سلام شیرین زبون من که این روزا هر چی میگم مثل یه طوطی بلبل زبون بامزه و خوشمزه تکرارش میکنی و من از ذوق بمباران بوست میکنم. اومدم بگم بابایی و من یه تصمیم بزرگی گرفتیم با توکل به خدای مهربون که همیشه پشتمون بوده و تنهامون نذاشته بله میخوایم بریم جنوب شهر پارسیان ساکن بشیم این شش سالی که دور از بابایی بودم نقشه ها داشتیم و با زحمتای امیرم و صبر و درایت خودمون چهار سالش به خاطر دانشگاهم و یه سالشم تو دلم بودی و یه سالش خواستیم که جوجه خوشگلمون پا بگیره و بزرگ بشه و به این 14 روز و10 روز دیدنای بابایی پایان بدیم. وقتی بابایی گفت میرم اونجا خونه اجاره کنم اولش دودل بودم که میتونم دوری بابام مامانم داداشم خواهرامو تحمل کنم اصلا میتونم با اونج...
19 شهريور 1392

اولین قدمهای ایلحانم

    خبــــــــــــــــــــــرخبــــــــــر جیگرم راه رفت ، عشقم   قدم برداشت، آتیش پاره ام، جون دلم، تاتی کرد آخ که چقدر دوست داشتنی راه میری و توپ تو شوت میکنی و من فریاد میزنم گل گـــــل. واقعا ایلحانم نمیدونی که چقدر خوشحالم از راه رفتنت از اینکه یواش یواش داری مستقل میشی وقتی از دستت میگیرم و با همدیگه قدم برمی داریم پرواز میکنم فرشته کوچولوی من. ایلحانم اولین قدمی که برداشتی و دو سه قدم رفتی روز پنجشنبه ٧/٦/٩٢ بود خونه باباخان و با تشویق های دایی جون بود که اومد به من گفت ایلحان راه میره گفتم کو ؟؟؟؟؟؟؟؟ بعد اومدی و دوسه قدمم واسه منو بابایی برداشتی که همه خوشحال و دس دسی میکردیم برات.   بله، پ...
18 شهريور 1392

پیشرفتهای جدید و بازی های ایلحانم

 قفونت بشم خوشــــــــجـــیل مامانش سسسلام به روی همچو ماهت الهی من دورت بگردم عزیز جونم خیلی حرف دارم برات بگم از شیرینیت، از شیطونی هات زلزله ی من، از چیزایی که تازه یاد گرفتی، از شلوغ کارییات، از اینکه خدایا شکرت که تنهای هامو با فرشته کوچولوم پرش کردی. تازه گیها در زندگی تو جون دلم الان میگم: ماه تو آسمونو میشناسی و با انگشت کوچولوت نشونش میدی و میگی آه که اون موقع میخوام بخورمت. به چیزای داغ یا چیزی که یه کم گرم باشه میگی جـــــــــیزه ه ه ه . به عزیزم میگی ازم. به عشق میگی عسق. وقتی میگم Stomp feet پاهاتو زمین میزنی،با یه قیافه ای که میخام خام خام قورتت بدم. (ازDVDهات یاد گرفتی پسر طلای من). یک که میگفت...
5 شهريور 1392

تولد کفشدوزکی ایلحانم عشق من و بابایی

  و خداوند با تولد تو نعمت را بر من تمام کرد   لبخندی زد و اسمان ابی شد شبهای قشنگ مرداد مهتابی شد پروانه پس از تولد زیبایت تا اخر عمر غرق بی تابی شد در ستاره باران میلادت میان احساس من تا حضور تو حبابی است از جنس هیچ … از دستان من تا لمس نگاه تو آسمانی است به بلندای عشق … جشن میلادت را به پرواز میروم در این خانگی ترین آسمان بی انتها ، آسمانی که نه برای تو که تنها برای ما آبیست … تولدت مبارک ایلحانم ! تولدت مبارک یعنی دوستت دارم از ته قلب ، با تمام وجود از ته احساس … عشقم نفسم زندگیم یک ساله شدی عزیز ک مممم  ایلحان ع...
3 شهريور 1392

واکسن یک سالگی شیرینکم

ســـــــــــــــلام قربونت بشم روز یکشنبه 92.5.27  با نازو زور و قربون صدقه رفتن از خواب بلندت کردیم و ساعت 9 بردیم و واکسنتو زدن که موقع واکسن زدن هم نانای میکردی جونکم، خوشبختانه واکسن راحتی بود اصلا اذیتت نکرد. بلــــــــــه آخه ایلحان مامانی، صبح ها تا ساعت 11 یا 12 ظهر میخوابه شب هام ساعت 12:30 یا 1 لالا میکنه، این یکسالی که گذشت تا بوده همین بوده، یعنی اگه چراغ هارو خاموش کنیم ایلحانمم تو خوابه بجز شب های انگشت شماری که سرماخوردگی داشت و به خاطر گرفتگی بینیش نمیتونست بخوابه. کلا پسرم خوش خوابه مثل مامانش ولی وقتی که بیدار هیچی از دستش آرامش نداره از بس کنجکاوه این پسمل من، فقط وقتی خوابه دنیا یه کم آرامش پیدا میکنه قبل و...
3 شهريور 1392