ایلحانایلحان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

نازبالام ایلحان قندعسل مامانی و بابایی

دریا زیاده

ایلحانم تو بال های منی برای اوج گرفتن, اوج گرفتن تو زندگی, زندگی که میخوام برای تو بهشت باشه, عزیز جونم . ایلحان جونم دریا رو خیلی دوست داره.همیشه وقتی لباس های بیرونو تنش میکنم،سرشو خم میکنه بانمک و با قیافه عشقیش میگه (بریم دریا بریم دریا) آخه تو جنوبم ما فقط این دریا رو داریم که باهاش خوش بگذرونیم. حدودا سه هفته پیش که از کنار دریا داشتیم میگذشتیم ایلحانم گفت: دریا زیاده،شیرین زبون من دیگه وقتی میریم خارج از شهر اونقدر کنجکاوانه همه جارو نگاه میکنه و هر چی به ذهنش میرسه میگه اونروز وقتی تو جاده گفت: کوه بلند دیگه میخواستم قورتش بدم عزیزکم. ایلحانی میگه: پا نیست همیشه لبت خندون فدای نگاه...
8 تير 1393

جون دلم شیرینی زندگیم ایلحانِ گلم عاشقتم مامانی

  سلام به بیدانای مامانی بازم دیر شد آره عزیزترینم ولی اومدم......   .: ایلحان تا این لحظه ، 1 سال و 8 ماه و 8 روز و 15 ساعت و 18 دقیقه و 15 ثانیه سن دارد:.    اونقده حرف دارم که اصلا فکر نکنم جا بشه یا حتی وقت بشه که من واسه جنابعالی بنویسم شطنت تات کارای تازه کلماتت بازی ها و اونقده چیزای جالب و گفتنی دارم که دهن همه آب میافته با گفتنش ولی اینجا همه شو نمیگم به دلایلی......... حالا گلچینی از کارای ایلحان جونی..... تازگی ها ایلحان اونقدر گوشش حساس شده نسبت به هر صدایی سوال می پرسه و میگه: صدا صدا چی صدا ؟(یعنی چه صدایه؟) صدای بارون هوا پیما باد زود پز لباسشویی ......تشخیص میده و بعد از سوال خودش ج...
6 ارديبهشت 1393

ماجرای اسفند 92

سلام عزیز جانم ، ایلحان مننننن دیر اومدم ولی بالاخره اومدم مهم اینه که بازم تونستم برات بنویسم گنجیشک مامان. ماجرای اسفند 92 اونقدر تلخ و دردناک بود که برام اصلا نمیخواستم بیادش بیارم تا برسه که بنویسم. عزیز جونم ذره ذره وجودم عاشقانه برای تو و بودن تو و نفس کشیدن تو خدا رو شکر میکنن خدا یاشکرت که بخیر گذشت درسته که من توی این بیست روز بیست سال پیرتر شدم ولی خدایا شکر. قضیه اینه که بعد تموم شدن استرسهای واکسن 18 ماهگیت و روزی که تونستی بدون درد پا ی واکسن خوردت راه بری بدویی وبازی کنی و ورجه ورجه هات ادامه پیدا کنه درست 7 اسفند روزچهارشنبه دور وبر ساعت 9 شب از روی صندلی افتادی طوری که دست چپت زیر بدنت موند اومدم بلندت کردم ولی هر ک...
10 فروردين 1393

بدون عنوان

افتخارم این است که مادرم   ن فس که می‌کشی، آرام می‌شوم دلت که می‌گیرد گریان آه که می‌کشی، زار می‌زنم؛ لبخند می‌زنی، ذوق می‌کنم ... ازابتدا جزئی از همیم؛ درد می‌کشم به دنیا می‌آیی ... کودک هستی، هم‌بازی‌ات هستم؛ مدرسه می‌روی، هم‌کلاسی‌ات؛ بزرگ می‌شوی، دوست بی‌کلک... و بزرگتر که می‌شوی غریبه می‌شوم ،،گاهی ... یادت نرود، من همانم که هم بازی تو بوده‌ام همانقدر کودک همانقدر ساده که هرچه گفته‌ای، باور کرده‌ام من عوض نشده‌ام ... تو بزرگ شده‌ای ... و هرچه بزرگتر، دورتر و هنو...
8 بهمن 1392

دایی جون و ایلحانی

ســـــــــــلام وجودم، نفسم، زندگیم، تاب توب قلبم امروز میخوام درباره یه نفری بنویسم که اگه پیشت باشه منو فراموش میکنی، آخه چرا مامانی؟ بلـــــــــــه درباره دایی جونت (داداشیم که 15 سال داره) که من تو این دنیا فقط همین یه دونه داداشو دارم میتونم بگم از همون 2 ماهگی که تونستی چهره هارو تشخیص بدی داییت و شناختی و پیوندی که میخواستین بینتون بسته شد همیشه از دیدنش ذوق و شور و هیجان و از رفتنش گریه و بهانه گیری....... چند شب پیش ماجرایی افتاد که برا همین این پستو برات نوشتم ایلحانم، بله میگفتم چند شب پیش نیمه های شب بود دور وبر 2 و 2.30 شما جوجه مامانی تو خواب میگفتی دای دای دای پاشدم فکر کردم بیداری و حرف میزنی نگــــــــــــــ...
16 مرداد 1392

ایلحان یکی یه دونه

  ایلحـــــــــــان، دنیــــــــای مـــــن، نـفـــــس مامانی، اولین بار بدون هیچ استرس و ترسی خودم بردمت حموم آخه تا حالا همش با کمک بابایی یا مامان طلا یه بارم با خاله شهلا حمومت کردم، امروز کلی آب بازی کردیم و خوش گذروندیم وقتی میخواستم لباساتو بپوشونم یه کم نـــق نـــــق کردی که  گذاشتمت تو روروک خنده اومد پشت لبات.بوس ایلحانم   ...
20 بهمن 1391

اگه دنیا دست من بود،دنیا رو به پات میریختم،ایلحانم

ارزش بودنت راازیک لحظه نبودنت میتوان فهمید.  کنارتو بودن برای ما دلیل یک زندگیست.  امیدی باش برای زندگیمان.  اگرآسمان به عظمتش، دریا به تلاطمش ،کوه به استواریش و آفتاب به گرمایش مینازد ما هم  به تو که بهونه ای برای بودنمان شدی مینازیم.     دوستت داریم                   مامان و بابا                                 &nbs...
14 دی 1391
1