ایلحانایلحان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

نازبالام ایلحان قندعسل مامانی و بابایی

احوالات ما بعد از گذشت 50 روز

1392/8/20 14:51
نویسنده : مامان ایلحان
555 بازدید
اشتراک گذاری

سسســــــــــــــلام به پسرم به بی همتایم به نفسم به ایلحانم که تاج سر من و باباشهقلب

آآآآآآآآآآآآه آخرش ما اومدیم بعد از 50 روز آخرش این net درست شد به خدا تا اینجام رسیده بود هر کاری میکردیم به بن بست میرسیدیم آخرش با تلاشهای امیرم نتیجه داد و روبه راه شد واقعا از لحاظ امکانات اینجا کجا و تبریز کجا نمیگم جای بدی هستش ولی نبود امکانات بیداد میکنه پول هم چاره ساز این محرومیت بعضی مکان ها نیست ریشه بنیادی فرهنگ و آدم های اینجاست که با فرهنگ ما خیلی فرق میکنه زمین تا آسمون.

عزیزکم جونم بگه برات الان ما ساکن پارسیانیم و اوضاع خیلی خوب شده روزای اول خیلی سخت بود قبول اینجا جایی جز شهر خودم دوری و دوری عجب بد کلمه ای که عجین شده با زندگی من دوری از خانواده ام تاب و تحملمو ازم گرفته اونجا بودم دوری از امیر اینجا اومدم دوری از مامان و بابا و داداشم وخواهرام ، منی که بیشتر از دو سه روز ازشون دور نشده بودم .

روزای اول سخت ترین روزای زندگیم بود هر روز تلفنی باهاشون میحرفیدم ولی بعداز قطع تلفن بغضم میترکید و گریه هر کاری میکردم قلبم درد میگرفت ولی امیر هوامو داشت زود از سر کار جیم میشد و می اومد میرفتیم دریا ،خرید،گردش خلاصه سرمو گرم میکرد ولی اگه دانشگاه امیرم نبود خودشم برمیداشتم و میومدم بهشتمون تبریز.

میخوام بگم امان از دست این موجود دو پا یعنی انسان که وفق میده خودشو یعنی کلمه بنام عادت که من الان دیگه عادت کردم به این نوع زندگی.

دلم واسه بابام لک زده آخه بابای من سرور باباهای دنیاست بیدانامه،مامانم  بعد از یه ماه اومد پیشمون و یه هفته خوش گذروندیم و واقعا خوب شد برام و حالا چند روز بعد هم ما میریم تبریز آخ جون.........

بـــــــــگـــــذریــــــــم.......

ایلحانم شیطونکم عجب بلا شدی دیگه یه جا بند نمیشی در طول روز فقط وقتی 2 ساعت خواب بعد از ظهرتو می ری زمین و زمان از دست تو یه نفس راحت میکشه و من تازه کارام شروع میشه باید برات عصرونه و شام و برا خودمو بابایی غذا درست کنم و خیلی کارای دیگه شبا هم تا چراغارو خاموش نکنیم آقا هنوز پر انرژی و سرحاله بعد خاموشی مطلق میخوابی بعضی وقتا بابایی خسته منم خسته تو نمیخوای بخوابی چراغارو خاموش میکنیم ولی تو تاریکی پا میشی برا خودت توپ و کتاب میاری یا چیز دیگه و پیش ما بازی،میخوام مفصل مفصل از شیرین کاریات بنویسم که تمومی نداره از دایره لغاتت که چقدر هم پیشرفت داشتی از بازی های طول روزه مون و همه و همه.................

میپرسم ایلحانم قطار چی میگه : میگی هو هو کیش کیش هو هو کیش کیش....

میپرسم بع بعی چی میگه :میگی بع بع

میپرسم زنبور چی میگه : میگی زززززززززززززززززززز

میپرسم گاو چی میگه : میگی ما ما ما

میپرسم هاپو چی میگه : میگی وا وا واق

میگم ایلحان گریه کن : دستاتو میبری رو صورتت و میگی اواواواو بعد میگم حالا بخند دندوناتو میزاری بیرون میگی ها ها ها

میگم هواپیما چه جوری حرکت میکنه : دست راستتو از پایین میبری بالا و میگی وووووووو

میگم زبونت کو : زبون مبارکتو میدی بیرون

وقتی میخوای به چیزی دست بزنی ولی میدونی که نباید بزنی با انگشت اشارت میگی نه نه نه نه ،دیروز تو پارک یه بچه داشت دستشو زمین میزد رفتی بالا سرش گفتی نه نه نه

هر کی عطسه کنه برمیگردی میگی اَ جــــــــــــــــی (بصورت کشیده)

سوار تاب که میشی خودت میخونی : آ  آ  اَب بادی

هر وقت تو ماشینیم و داریم از کنار پارک رد میشیم با خودت بازم میگی  آ  آ  اَب بادی

با دو تا دستات میزنی رو زانو هات میگی آی بابا (میگم بگو اٍی بابا میگی آی بابا)

مسواک : این نه

عینک : اِن نه

اردک : دَ دَ ک

درخت : دَخت

دیروز از پنجره خونه ماه تو آسمونو دیدی و من وایساده tv میدیدم اومدی دستمو گرفتی و گفتی (مـامـانی ماهه) همین که تو این سن منظورتو میرسونی خودش خیلی یه عزیزکم و اینکه دو تا کلمه رو میچسبونی بهم من مبهوتت میشم عشقم مثلا میگی :

ساعت چنده : آعَت دنده

اگه آب بخوای میگی : آپ بده

کلا چیزایی که دوس داشته باشی یا آپ صدا میزنی یا به به مثلا هر چقدر میگم توپ بازم میگی آپ.

اعضای صورتو میشناسی و نشون میدی ابرو : اَبرووووو      ، چشم،          بینی: بم بم      ،لب

قطار قطار بازی میکنیم من از لباست میگیرمو هو هو کیش کیش میکنیم

پاهامو نو دوچرخه میکنیم با هم

تو ورق زدن کتابا خیلی ماهر شدی و نقاشی های کتاب فرانکین تو دوس داری و کتاب حیوونای دریایی تو.

شعر عمو زنجیر باف خیلی دوس داری  و هر وقت میگم لی لی حوضک دستتو باز میکنی و با انگشتات بازی میکنی.

یکی از بازی هامون درست کردن سر سره و سر دادن عروسک ها و حیوونای جنگله

دیگه اسم ده تا حیوونای جنگلی که برات خریده بودم و کامل بلدی و به کرگدن میگی : دَردَدَن

از اعداد یک، سه، شش، نه،ده کامل میشناسی و وقتی کتاب ورق میزنی به اون صفحات که رسیدیم و اعداد کوچولو پایین نوشته شده اشار میکنیو اسمشو میگی جیگرممم.

هر چی حافظه ام یاری کرد برات نوشتم ولی آب نباتم هر ثانیه هر لحظه تو کاری میکنی  یا چیزی میگی که من انگشت به دهن میمونم و هیجان اون لحظه وصف نشدنی

خدایا شکرت که پسری به گلی ایلحان دارم ممنونم و باز هم ممنونم.

حالا نوبته عکسامونه...................

اینجا ساحل نزدیکی ما که خیلی زیبا و دلنوازه من که خیلی دوسش دارم

جیگــــــــــر با احساس منو یه نگا

اینجا داشتی ماه و نشون میدادی و میگفتی ماه ماه ماه

شـــــــــیـطون

 من بخورمت بعضی وقتا وقتی میخوابی میشینم فقط نگات میکنم خوشگلم

 

مبارکه این سه چرخه کادوی چهارده ماهگی از طرف من و بابایی تقدیم به یکتا پسرم

و بازی های مامان و ایلحان

پیتزا بوف عسلویه وقتی مامان طلا پیشمون بود سه شب خوش گذروندیم

نوش جونت ایلحان جیگر

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)