ایلحانایلحان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

نازبالام ایلحان قندعسل مامانی و بابایی

جون دلم شیرینی زندگیم ایلحانِ گلم عاشقتم مامانی

  سلام به بیدانای مامانی بازم دیر شد آره عزیزترینم ولی اومدم......   .: ایلحان تا این لحظه ، 1 سال و 8 ماه و 8 روز و 15 ساعت و 18 دقیقه و 15 ثانیه سن دارد:.    اونقده حرف دارم که اصلا فکر نکنم جا بشه یا حتی وقت بشه که من واسه جنابعالی بنویسم شطنت تات کارای تازه کلماتت بازی ها و اونقده چیزای جالب و گفتنی دارم که دهن همه آب میافته با گفتنش ولی اینجا همه شو نمیگم به دلایلی......... حالا گلچینی از کارای ایلحان جونی..... تازگی ها ایلحان اونقدر گوشش حساس شده نسبت به هر صدایی سوال می پرسه و میگه: صدا صدا چی صدا ؟(یعنی چه صدایه؟) صدای بارون هوا پیما باد زود پز لباسشویی ......تشخیص میده و بعد از سوال خودش ج...
6 ارديبهشت 1393

عید 93 مبارک

یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبرالیل و النهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال     خوشجیل مامانش که دلم میخواد همینطوری قورتش بدم آب نبات کوچولوی من سالی پر از موفقیت دور از غم و غصه پر از شادی و سرزندگی و سلامتی برای همه آرزو دارم. عیدتون مبارک ...
6 ارديبهشت 1393

ماجرای اسفند 92

سلام عزیز جانم ، ایلحان مننننن دیر اومدم ولی بالاخره اومدم مهم اینه که بازم تونستم برات بنویسم گنجیشک مامان. ماجرای اسفند 92 اونقدر تلخ و دردناک بود که برام اصلا نمیخواستم بیادش بیارم تا برسه که بنویسم. عزیز جونم ذره ذره وجودم عاشقانه برای تو و بودن تو و نفس کشیدن تو خدا رو شکر میکنن خدا یاشکرت که بخیر گذشت درسته که من توی این بیست روز بیست سال پیرتر شدم ولی خدایا شکر. قضیه اینه که بعد تموم شدن استرسهای واکسن 18 ماهگیت و روزی که تونستی بدون درد پا ی واکسن خوردت راه بری بدویی وبازی کنی و ورجه ورجه هات ادامه پیدا کنه درست 7 اسفند روزچهارشنبه دور وبر ساعت 9 شب از روی صندلی افتادی طوری که دست چپت زیر بدنت موند اومدم بلندت کردم ولی هر ک...
10 فروردين 1393

سفر قشم+ روز عشق+18 ماهگیت مبارک ایلحانم

  این عکس به مناسب روز عشق ،شما دوتا عشق های منین،روزتون مبارک It still seems like magic everytime I remember how love softly touched our hearts bringing in together I love you Happy Valentines Day عکسای پارک زیتون قشم   ایلحانم هجده ماهگیت مبارک عزیز دلم گل پسرم ببین چطوری به دریا نگا میکنی هر چقدر میگم منو نگا عکس بگیریم ازت انگار نه انگار ....... وقتی تو مراکز خرید قشم می گشتیم برا شما از این ماشین ها کرایه می کردیم و شما اونقدر خوشحال و راضی بودی که نگو حتی وقتی میخواستیم برات خرید کنیم نمییومدی پایین تا تنت کنیم و چک اندازه ش کنیم خلاصه بیب بیب م...
4 اسفند 1392

یک روز در دریا

  همین که هستی....... همین که لابلای کلماتم نفس میکشی... راه میروی،در آغوشت می گیرم...   همین که پناه واژه هایم شده ای... همین که سایه ات هست........ همین که کلماتم از بی " تو "یی یتیم نشده اند... کافیست برای یک عمر آرامش! ...باش... ...تو باش برایم ای عزیزترینم ... عکسای گل گلابم که خیلی خیــــــــــلی شیرینه با کلمه هایی هم که میگه عســــــــــل عســـــــــــل تر میشه.... صدف جمع میکنی و میگی صدفه حالا باید به همه نشون بدی که این صدفه زندگیم ایلحان و بارمان دوست داشتنی اینجا یه چاله آب پیدا کردی داری باهاش ور میری فقط بدو بد...
25 بهمن 1392

ماجرای توپ ها و نامه ی نیاز عزیز برای ایلحانم

سلام به خوشجیلی خودممممم، جیگر خودمممممممممم، ایلحان نفس ماماننننننن شیطونکم که خوردنی ترین پسر دنیا شدی، اونقدر حرف دارم برات بنویسم که نمیدونم از کجا شروع کنم الان که دارم مینویسم مثل یه فرشته ی کوچولو خوابیدی اول از همه بگم که این ماه اصلا تایم آزاد نداشتم که بیام اینجا رو برات آپ کنم آخه پسر گلم هر روز برنامه های خاصی داره و منم باهاش پایه دیگه وقت نمیشه........و کلی کارهای خوشمزه و شیطونی که تو پست بعدی مینویسم برات. حالا برسیم به ماجرای توپ ها و نامه ی نیاز خانوم برای ایلحانم وقتی پرواز مامان طلا، جور شد که بیاد پیش ما، نیاز کوچولو (دخترِ دختر خاله ی من) دو تا توپ با یه نامه برا ایلحانم فرستاده بود که ایلحانم تا توپ هارو دی...
25 بهمن 1392

بدون عنوان

افتخارم این است که مادرم   ن فس که می‌کشی، آرام می‌شوم دلت که می‌گیرد گریان آه که می‌کشی، زار می‌زنم؛ لبخند می‌زنی، ذوق می‌کنم ... ازابتدا جزئی از همیم؛ درد می‌کشم به دنیا می‌آیی ... کودک هستی، هم‌بازی‌ات هستم؛ مدرسه می‌روی، هم‌کلاسی‌ات؛ بزرگ می‌شوی، دوست بی‌کلک... و بزرگتر که می‌شوی غریبه می‌شوم ،،گاهی ... یادت نرود، من همانم که هم بازی تو بوده‌ام همانقدر کودک همانقدر ساده که هرچه گفته‌ای، باور کرده‌ام من عوض نشده‌ام ... تو بزرگ شده‌ای ... و هرچه بزرگتر، دورتر و هنو...
8 بهمن 1392