ده ماهگیت مبــــــــــــــــاررررررررررک جیــــــــــــــــگرم
عــــــــــشقممم، نفسممم، شیرین بودی شدی شکلات نمیدونم از کجا شروع کنم و از کدوم یک ازشیرین کاری هات بنویسم برات، میوه وجودم ده ماهگیت مبـــــــــارک، بزرگ شدنت مبــــارک، شیر مرد شدنت مبارک، قویتر شدنت مبــــــــارک، باهوش تر شدنت مبـــارکککککککک، وقتی اومدنی یه بقچه عشق بودی حالا شدی یه دنیا نه هزار هزارررررررررر تا دنیا عشق و محبت وقتی تو چشام نگاه میکنی از اون نگاه های معنی دار یه حسی که نشون میده چقدر بهم وابسته ایم همون عشق مامان پسریی یه حسی که نمیشه تو کلمه و لغت جاش داد ایلحانم عـــــــــــاشقتم
مامانی میخوام ماجراهای دو هفته ی پیش رو برات بگم:
خبـــــــــــر فوق العاده مهم عقد خاله شهلا سرور خاله های دنیا (اونقدر قربون صدقه ت میره این خاله ات که نگــــــــــــــو...) با عمو بهروز که آرزوی بهترین ها رو براشون میکنم که بعد اندی سال بهم رسیدن و از حالا هم معلومه که خوشبخته خوشبختن
خبـــــــــر دوم عروسی خاله لیلا مهربون ترین خاله ی دنیا که وقتی تورو بغل میکنه عاشقونه بغل میکنه،
خاله لیلا و عمو رضا تبـــــــــــریک، آرزوی بهترین ثروت دنیا دوستی و محبت و براتون داریم شما هم که واسه همه معلومه خوشبختیننننننننکلی نانای نای داریم
جا داره که یه تبریک اساسی به دو تا خاله ی خوش قلب بگیم خاله جونا مبـــــــــــــــــــــارکه خوشحالم و به خود می بالم که خواهرای گلم مثل خودم خوشبختن،خدایا شکرتتتتتتتتتتتت
عروسی نهم تیر ماهه ما هم مشغول تدارکات و از این جور کاراییم........
عزیز دلم سه روز تعطیلی 13 و 14 و15 خردادم رفته بودیم تهران و خونه عمو علی اینا دستشون درد نکنه خیلی زحمت دادیم بهشون از اونجام به امیری گفته بودم ما که تا اینجا اومدیم بریم قم چون قبر مامان بزرگم(مامان بابام) اونجاست هم یه زیارتی کردیم همم رفتیم دیدنش خدا رحمتش کنه خیلی دوسش دارم، وایییی و امان از دست گرمای قم ..................
حالا چند تا از عکسای این چند روز پیشو برات میزارم جون جونیییی :
عاشق این مدل نشستنتم وقتی چهار دست وپا میری صدات میکنم ایلحانم برمیگردی اینطوری نگام میکنی منم مـــــــــــــاچ
راستی نگفتم تند و سریع و فرز خودتو به میز تلویزیون میرسونی و چند قدم این طرف اون طرف میکنی عاشقتم به خداااااااااااااااااا
مامانی منو نگـــــــــــا،ایلحاااااااااانم یه نگــــــــــــا ..........
از دست این پادشاه خونه میزها رو جمع کردیم تا میتونیم محیط و براش امن کنیم،آخه یه شب نفهمیدم چطوری شد که از میز گرفته بودی و منم کنارت مواظبت بودم تا به خودم بیام دستت و از میز برداشتی و لبت به میز خورد یه کم خون اومد واییییییییییییی یادم میوفته مو رو تنم سیخ میشه....
بیدانام داره هلو میخوره.....خوردن چه عرض کنم با دستش فشار میده آبشو درمیاره بعد میزاره تو دهنش
فـــــــــــــــــــــــدات اینجام جیگـــــــــــــــــر شدی داشتی با دایی جون بازی میکردی که دایی این عکسو ازت گرفت ایلحانم تا حالا از رابطه تو و دایی جون برات ننوشتم که فرصت بشه میگم بهت فقط این که وقتی پیشته نباید با کسی حرف بزنه نباید جایی بره فقط فقط در خدمت شما باشه و با شما بازی بکنه وگرنه شما گریه میکنی میدونم که دوستای خوبی برا هم هستین و میشن
خدا جون شکرتتتتتتتتتتتت به خاطر همه چی و مهمتر از همه اینکه من ایلحانم و دارم.