ایلحانایلحان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

نازبالام ایلحان قندعسل مامانی و بابایی

جون دلم شیرینی زندگیم ایلحانِ گلم عاشقتم مامانی

1393/2/6 1:52
نویسنده : مامان ایلحان
1,281 بازدید
اشتراک گذاری

 سلام به بیدانای مامانی بازم دیر شد آره عزیزترینم ولی اومدم......

 .: ایلحان تا این لحظه ، 1 سال و 8 ماه و 8 روز و 15 ساعت و 18 دقیقه و 15 ثانیه سن دارد:.

 

 اونقده حرف دارم که اصلا فکر نکنم جا بشه یا حتی وقت بشه که من واسه جنابعالی بنویسم شطنت تات کارای تازه کلماتت بازی ها و اونقده چیزای جالب و گفتنی دارم که دهن همه آب میافته با گفتنش ولی اینجا همه شو نمیگم به دلایلی.........

حالا گلچینی از کارای ایلحان جونی.....

تازگی ها ایلحان اونقدر گوشش حساس شده نسبت به هر صدایی سوال می پرسه و میگه: صدا صدا چی صدا ؟(یعنی چه صدایه؟)

صدای بارون هواپیما باد زودپز لباسشویی ......تشخیص میده و بعد از سوال خودش جوابشم میده.

عزیز جونم الان دیگه اسم همه خانواده هامون و میگه :

ایلحان(اینان) قربون این زبون چرخوندنت بشم.

بابا خان. مامان تدا (مامان طلا).خاله نِینی(خاله لیلی).خاله نعناع(خاله شهلا).دایی.

آجان . عمو . عمه ززا(عمه زهرا) .زن عمو .

از تمام لحظه هات برای شعر خوندن استفاده میکنی: میگم ایلحانی با هم شعر بخونیم شروع میکنی اولشو میگی که باهم تا آخرش بریم .آخه پسرم هم شعر فارسی بلده هم انگلیسیلبخند

وقتی با هم میریم پارک مسیر 10 دقیقه ای 30 دقیقه طول میکشه و تو این مسیر هر روز هر روز چیزای جدید یاد میگیری که طوری که من مبهوت تو میشم چطوری بگم هاج و واج نگات میکنم و میبوسمت نوشته های دیوارا رو میخونی نقاشی های دیوارو با اسمشون میگی حتی زیر پاتو نگاه میکنی و اگه کاشی شکلش مربع باشه یا دایره یا مستطیل یا حتی گل اسمشو میگی حتی تو آسمون چی داره پرواز میکنه و پیشی چه رنگیه هیچکدوم از چشمای تیز تو پنهان نمی مونه به هر چی هم اشاره کنی مامانی ناب ترین اطلاعاتو در اختیارت میذاره و باز شما تکرار میکنی.خجالت

مسیر خونه رم که بلدی وقتی از خیابون وارد پامچال میشیم دو سه بار باید بپیچیم که من خودم عقب وایستم میگم ایلحانی حالا کجا بریم شما راه خونه رو پی میگیریو.....

 راه رفتن روی میلگرد و جاهایی که خاکی و سنگ زیاد داره و ترجیح میدی به روی آسفالت حتی دیروز یه سنگ و شوت میکردی( به قول خودت سنگ شوت) با شوت شوت تا دم خونه آوردی.

داخل پارانتز میخوام بگم این کنجکاوی های بیش از حد ایلحان به خاطر کتاب خواندنه و توصیه ام به همه مامانای گل اینه که حتما حتما برا کوچولوهاشون حداقل روزی 3 یا 4 تا کتاب با متن های کم بخونن.

راستی کلی کلمه متضادم بلدی..........

در خونه رو که باز میکنم بریم بیرون این کلمه ها  رو به ترتیب همیشه میگی:آسانسور. پارکینگ. ماشین عمو .bicycle.(یعنی بریم تو اسانسور و بعد رسیدیم پارکینگ ماشین همسایمون که همیشه تو پارکینگه ماشین عمو هستش و دوچرخه پسر همسایه که از اون دوچرخه های بزرگه یعنی برا ایلحان هنوز غوله ولی آقا پسر ما باید بشینه رو صندلیش تا تب دوچرخه بیافته جیگرم...)

ذیگه اینکه این ماه یعنی اردیبهشت 93 چند تا پروژه خانوادگی داریم خاله نعناع با عمو بهروز ششم این ماه راهی مکه میشن که از همین جا التماس دعا براشون دارم خوش به سعادتشون .

دومی عروسی عروسی نانای نانای داریم عروسی عمو اصغر که ایلحانم عمو اصغرشو خیلی دوس داره و برای این دو زوج مهربون  هم آرزوی خوشبختی دارم.

به خاطر همین پروژه ها من و ایلحانی موندگار شدیم تو تبریز.

تا همینجا بسه فدای چشمات بشم من شیرین زبونم که دیگه هر کلمه ای مینویسم تلفظ تو یادم میاد همین بسه که نوشتم تو خونه وقتی زیاد بدو بدو بکنی با خودت میگی بدو بدو بسه .

 

 و اما عکس.............

بابایی این پیراهن آقا پسرو از دوبی آوردن و خیلی هم بهش میاد آبنبات کوچولوم.

و ساعتی که بابایی براش خریده

اینجا توی پارک ایلحان داره( آبلی بلا پس بازی میکنه)

کاغذ سوراخ کردنو دوست داری نفسم

قطار بازی که 2 روزه خریدم ولی هنوز سیر نشدی ازش از تعجب دارم شاخ در میارم تا حالا سابقه نداشته

بازی با حلقه هولاهوپ که چه بلاهایی سرش در میاری

خدایا از صمیم قلبم از عمق وجودم شکرت میکنم به خاطر این فرشته کوچولو که وقتی هم امیرم پیشم نباشه دوست و همدم منه و من تنها نیستم.

 

پسندها (2)

نظرات (2)

بابایی
6 اردیبهشت 93 13:50
جیگر بابایی از وقتی که ندیدم ات خیلی فرق کردی
♥مرجان مامان آران و باران♥
22 اردیبهشت 93 0:11
عزیزم هزار ماشالا چقدر بزرگ و اقااااااااا شده